حقیقت انتظار
 
حقیقت انتظار در کنار مهدی موعود (عج) ایستاد و معنا گرفت
 

 

آنچه در عاشوراي سال 61 هجري در صحراي کربلا اتفاق افتاد، حاصل فرآيند بيست و اندي سال موضع امام حسين (ع) در برابر جريانات فکري و سياسي خلافت اسلامي بود. امام حسين خود امام و فرزند امام بود. همه حوادث و فراز و نشيب هاي جامعه اسلامي را زير نظر داشت. علم و هوشمندي آن حضرت موجب شده بود قدرت حاکم بر سرزمين هاي اسلامي هيچ گاه از انتقادات صريح و قاطع امام چه در دوران امامت و چه در دوران هم کناري با برادر بزرگوارش امام حسن (ع) در امان نماند. متقابلاً جبهه رويارويي آن امام همام هم با مطالعه جوانب گوناگون و با بهره مندي از قدرت سلاح و سرمايه، تلاش مي کرد هر چه بيشتر عرصه را بر امام تنگ نمايد.
بخش اعظم و اکثر مدت امام حسين (ع) در دوران تسلط و قدرت معاويه سپري شد که مدت ده سال از آن در امامت امام حسن (ع) و در کنار برادر به روشنگري جامعه مسلمانان مي پرداخت و ده سال دوم را با امامت رسمي در رويارويي با قدرت شيطاني معاويه سپري کرد زمينه ها و رگه هاي حادثه عاشورا را مي توان از يک منظر در همين دوران مورد مداقه و تحليل قرار داد.
حسب اظهار يکي از نويسندگان با توجه به زير فشار بودن بني هاشم و شيعيان و با وجود امام حسن (ع) تا سال 50 هجري، گزارشي از رابطه امام حسين (ع) با معاويه در منابع موجود نيست، ليکن پس از شهادت آن حضرت (امام حسن (ع)) و به ويژه پس از شهادت حجر به سال 52 هجري فعاليت سياسي امام با دعوت مردم کوفه از آن حضرت مبني بر قيام عليه معاويه و خلع او آغاز مي گردد (6) با پذيرش اين فرضيه، مقدمات حادثه بزرگ عاشورا را در همين فرآيند زماني مي توان جست و جو کرد. نويسنده در بخش ديگري از مقاله تحقيقي و علمي خود، برخوردهاي امام حسين (ع) و معاويه را به سه بخش تقسيم مي کند:
1.برخوردهاي شخصي امام حسين (ع) با معاويه که صرفاً به ملاقات هاي امام با معاويه که معمولاً در سفر حج در مکه و مدينه صورت مي گرفت و گفت و گوهاي معمولي ميان آنان رد و بدل مي شده است.
2.برخوردهاي سياسي امام و معاويه که آن حضرت از دو وجه خلافت معاويه را به چالش مي کشيد. الف: آن که بنا به نظر پيامبر (ص) خلافت بر معاويه حرام است. ب: اين که معاويه در يک موقعيت بحراني طبق عهدنامه اي به حکومت جهان اسلام رسيده بود با زير پا گذاشتن مفاد آن در واقع خلافت را غصب کرده بود.
3.موضع امام حسين (ع) در برابر وليعهدي يزيد، اين مسئله رويارويي امام با معاويه را در مرحله حادتري قرار مي داد و آن حضرت به صورت علني در برابر او ايستاد. (7)
اما فشارها و سخت گيري هاي معاويه هرگز کارساز واقع نشد، بلکه روز به روز مقاومت و پايداري امام در مواجهه با اين انحراف تازه و خطر جدي براي دين اسلام، افزوده مي شد تا اين که فرجام کار معاويه فرا رسيد و او که مي دانست يزيد ظرفيت و توانايي اين مقاومت را ندارد، در واپسين روزهاي زندگي، وي را به مدارا با امام توصيه مي کرد، اما اين مقوله يزيد را متنبه نکرد و پس از مرگ پدر، نقطه ثقل فشار سياسي را متوجه امام نمود و اينک آن حضرت پس از تحمل همه انحرافات و گژي هاي دوره قدرت معاويه، طرح حرکت و مبارزه اي سرنوشت ساز و ويران کننده بنيان سلطه اموي را به اجرا درآورد و رسماً اعلام کرد براي حفظ دين جدم و حقيقت اسلام، با يزيد بيعت نخواهم کرد و اين ذلت را نمي پذيرم.
امام در خطبه اي تاريخي و بليغ در دوم محرم سال 61 و در صحراي کربلا، در واقع رنجنامه اي را بر صفحه دل ياران خود مي نگارد تا پيامي باشد جاودانه براي کساني که درآمد و رفت تاريخي، به دنبال حقيقت مي گردند.
... اما بعد (از حمد و صلوات) از کار (بيعت يا کشتنم) آنچه مي بينيد پيش آمد. واقعا دنيا دگرگون شده و چهره زشتي يافته، نيکي اش روي برگردانده و رفته و از آن همه خوبي جز اندکي همانند نيم ته مانده ظرف آب – يا زندگي ذلت بار باقي نمانده؛ چون زندگاني ستور در چراگاه کم علف و ناگوار. آيا به حق نمي نگريد که به آن عمل نمي شود و به باطل نگاه نمي کنيد که از آن جلوگيري نمي شود ؟ در چنين وضعي مؤمن بايد به ديدار خداوند رغبت داشته باشد؛ بنابراين من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز رنج و دلتنگي نمي بينم.
امام در ادامه از سردرد به تظاهر ديني مردم اشاره مي کند و اين که: مردم بنده دنيايند و دين بر سر زبانهايشان هست (لقله زباني است نه از ته دل) آن را نگه مي دارند و ديندار هستند تا براي زندگي شان سود داشته باشد؛ اما وقتي که با (پيشامدهاي دشوار) در بوته آزمايش قرار گرفتند، دين داران کم مي شوند. (8)

جهاد براي احياء و بقاء حقيقت دين
 

جهاد امام حسين (ع) براي احياي دين بود. امام در خطبه ياد شده از تغييرات فرهنگي اجتماعي سخن مي گويد که در فاصله اندکي پس از رحلت رسول خدا (ص)، اتفاق افتاده بود، تبديل چهره زيباي جامعه مدني پيامبر (ص) به چهره زشت اموي، تسلط قدرت حاوي ارزشهاي جاهليت عربي و فرصت طلبي هاي عناصر زخم خورده از حاکميت اسلام، همه از جمله عواملي است که امام را براي آماده شدن خلق يک اتفاق بزرگ يعني عاشورا آماده مي سازد. اين جهاد مانند جهاد صدر اسلام براي تثبيت و تأسيس حکومت ديني نبود، بلکه براي احياي دين بود. تحمل اين همه مصيبت، اسارت، اهانت براي اين بود که مردم خفته و خواب آلوده به هوشياري و بازيابي هويت ديني عصر رسول الله (ص) برگردند امام براي عينيت يافتن اين پروسه احياء ديني چنان قاطع و جازم بود، بدون ذره اي ترديد، همچنان گام ها را محکم و با صلابت برداشت و در مواجهه با توصيه ها و دعوت هاي به آرامش، يا به سکوت مي گذراند و با براي روشن سازي اذهان و رفع برداشت هاي غلط، اعلام مي کرد: من از سر طغيان و تکبر يا فساد و ستمگري از مدينه خارج نمي شوم؛ بلکه فقط براي اصلاح طلبي در امت جدم بيرون مي روم. (9) نکته اي که گاهي به ذهن نگارنده مي رسد و شايد قابل تأمل باشد اين که امام حسين (ع) به هنگام قرار گرفتن در برابر پيشنهاد يزيد و به عبارت درست تر در برابر تحميل بيعت، به مقابله برمي خيزد، اما مردم را به صورت مستقيم به مقاومت نمي خواند؛ فقط به تنوير افکار مي پردازد و چهره ناشايسته رفتار يزيد را به تصوير مي کشد؛ گويا فرصتي براي انديشيدن جامعه آن روز فراهم مي کند که اي آدمها چگونه مي توان پذيرفت در فاصله اي نه چندان دور با عصر نبوت، اين همه نفاق، بدعت و ظاهرگرايي در دين پايدار شود. پس امام خود به تنهايي جور همه انحرافات را مي کشد تا شايد فطرت خفته مردم بيدار شود و سرزمين اسلامي غفلت زده، دوباره با حقيقت دين آشتي نمايد.





، 
 
نوشته شده در تاريخ شنبه 24 مهر 1395  توسط [ra:post_author_name]